عکس عاشقانه زیبا

هیچ کس تنهاییم را حس نکرد
سایه ام امشب زه تنهایی مرا همراه نیست گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست.
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هیچ کس تنهاییم را حس نکرد و آدرس hamedr1994.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





جریمه بوسه غلط...

یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت


و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن هزار بار تمرین کنم …

 

سهم من ازتو


نیم نگاهی است گاه و بیگاه


میجویم خودرا 


درنگاهت در نفست درقلبت


کلید صندوقچه قلبت را به من بده


میخواهم خود را بیابم

 

 

 

خریدارم 


تمام تنهاییهایت را


تمام غمها و دردهایت را


تمام اندوهت را 


میخرم آنها را به قیمت تمام احساسم


که خرج میکنم و به پایت میریزم 


تا آنجا که حالت خوش شود


چون نسیم بهاری


چون باران پاییزی


اکنون


حال خوشت را خریدارم


به قمیت تمام احساست 


که چه زیبا میکند دنیایم را 

 

 

 

میخوانم 


هزاربارمیخوانم 


ردپای حضورت را 


برجای جای زندگیم


حتی یادت نیز لبخند رابه لبانم هدیه میدهد 

بامن بمان تا آخردنیا


میخواهم کتابی باشد بودنت برایم بابینهایت صفحه 


هرروز مرورکنم تورابدون ترس ازبه پایان رسیدن این رمان شیرین


بامن بمان تاآخر دنیا

 

 

 

وقتی قهوه  ات تلخ باشد


درکنج تنهایی


وبادلتنگی  آن را بنوشی


میخواهی فالت چه شود


عشق و وصال معشوق؟


خیر


همین میشود دیگر


دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی


تنهایی و تنهایی و تنهایی


تلخی و تلخی و تلخی

 

 

 

 

تورا به بلندای امروز 


دوست میدارم

خورشید عشقمان همیشه فروزان 


 خانه ای گرم ،روشن وطلایی همچون گیسوان سوزانش برایمان آرزومیکنم 

 

 

 

دلتنگ که باشی ،


آدم دیگری می‌شوی


خشن‌تر.. عصبی‌تر.. کلافه‌ تر و تلخ‌ تر


و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری


همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ،


که دلـتنگ اش هستی...

 

بـه آن سـیـنــه پـهــن مــردانـه اتـــــــ نـیــاز دارم !
بـه دسـتـــــ هــایــت حـتــی .
نـمــی دانـی چـه لــذتــی دارد …
وقـتــی ” تـ ــ ـو ” از خـیــابــان ردم مـی کـنــی !!!

 

 

میدانی که دلم اسیرقلبت شده است
میدانی  نفسم بند نگاهت شده است
میدانی که تنم خمارنوازشهای گاه گاهت شده است
میدانی که لبم تشنه لبانت شده است 
میدانم که میدانی
اما 
به روی خود نمی آری

 

 

 

سرجنگ دارم 
با تمام سرنوشتی که روزگار تند و خط خطی برایم نوشته است
 پاک میکنم تمام آن عراجیف را 
خواهم نگاشت بهترینهارا با قلم اراده و پشتکار

 

 

 

گاهی آدمها تورواحمق فرض میکنن
تومیشوی توپ زندگیشون
ازهرجا کم میارن 
ازهرکی عصبانی هستن
باتمام توانشون بهت ضربه میزنن
زخمیت میکنن
بعد که حالشون خوب میشه یادشون میوفته که 
تویک انسان بودی نه توپ

ازاینجا به این آدما اعلام میکنم که براشون متاسفم

 

 

 

 
 
دلم لک زده...!!!

برای یک عاشقانه ی آرام...!!!

که بشینم روی پاهات...!!!

بگذاری گله کنم...!!!

از همه این کابوسهایی

که چشم تورا دور دیده اند...!!!

دلتنگی را بهانه کنم

سرم را پنهان کنم

در گودی گلویت...!!!

تمام ریه ام را پر کنم

از عطر مردانه ات...!!!

 

خدایا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟

من که فقط زمین خوردم ....

 

 

 

بــه سلامتـــــی اونـــی کــه بــرای داشتنـــش لازم نیــــست ....

بــا سیــاســت بــاشـــی و نقـــــش بـــــازی کنـــــــی....

همیـــــن کــــه یــک رنـــگ بــاشــــی و خـــــودت کافیــــه...
 

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد

                           به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

                                         کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت

 

 

 

خلوت نشین خاطر دیوانه ی منی


افسونگری و گرمی افسانه ی منی ... 


بودیم با تو همسفر عشق سالها


ای آشنا نگاه که بیگانه منی ...


هر چند شمع بزم کسانی ولی هنوز


 آتش فروز خرمن پروانه منی ...

 

 

 

 

بیا قرار بگذاریم که . . .


هیچ وقت با هم قراری نداشته باشیم !


بگذار همیشه اتفاق بیافتد !



این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !


منتظر ِ یک اتفاق که تــــو را به مـن برساند.

 

 

اینجا...

آدم که نه!

آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!

و جالب تر !

اینجا هر کسی

هفتاد رنگ بازی میکند

تا میزبان سیاهی دیگری باشد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

همه قار قار چهلمین کلاغ را

دوست می دارند!

و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

سبدهاشان پر است از

تخم های تهمتی که غالبا "دو زرده" اند!

من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست...

شهر من گم شده است

 

دلم می خواهد تنها توی خیالم پرواز کنم...

پرواز که نه فقط چشم هایم را ببندم و دورتر هایِ بعدترم را قشنگ تر

از آنی که قبل تر ها تصور می کردم زندگی کنم_دراز بکشم روی تختم

و سرم را وارونه از تخت بیاویزم تا وزن چیزهایی که فکرم را مشغول میکند

حس کنم

زندگی کردن با آهنگ غمگین واقعاً لذت بخش است،آن هم وارونه...

احساس خوبی به من می دهد


 

 

من هیچ نمی خواهم ...

تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد

دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد

و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد

آری تنها تو را می خواهم ...

 


خوبــــــــــم:
چشم‌هایم را می‌بندم،

زمان را متوقف می‌کنم،

مسافت ها رو از بین می‌برم،

و تو را تا ابد در آغوش می‌گیرم.

دلم برای آغوش گرمت تنگ است...

 

دلم برات تنگ شده      اما من...

              من میتونم این دوری رو تحمل کنم...          

 میدونی چرا؟؟

 آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده... هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم...

 رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن...

آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو، توی لحظه لحظه های من جاری هستی... آخه...تو، توی قلب منی...آره! تو قلب من... برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. 

صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها... به یه چیز میرسم... به عشق و به تو... آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم

حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...

 

 
مثل باران های بی اجازه
 
وقت وبی وقت
 
درهوایم پراکنده ای
 
ومن بی هوا
 
ناگهان خیسم از تو!‌

 

می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟

 

روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی

 

و دستم را می گیری ...

 

و آرام زمزمه می کنی :

 

♥ دوستت دارم ♥

 

و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ...

 

آمده ای تا بمانی ...

 

دوستت دارم عشقم(a)

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

…… دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.
عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.

بی قرارم امشب...

 

دلم آغوشت را میخواهد

تا در آن آرام و رام

گوش کنم به صدای قلبت

و زندگی کنم

در هوای نفس هایت

و عاشق تر شوم

و نفس هایم به شماره بیفتند

و بیقرار تر شوم...

دلم میخواهد

باز

تو باشی

و من

همین و بس...!

کی بود که با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت


کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت


کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید


کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید

 
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونه بو

د
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود


من بودم اونکه دلشوساده به پای تو گذاشت


اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت

من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند


اونکه به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند


حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست


کاش میرسید به گوش تو صدای قلبی که شکست

هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره

چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود

 

یادداشت های سوخته ام را

به همراه تمام ناگفته هایم…

در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…

سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…

مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…

اما حیف..

بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود

گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…

در بطری باز مانده بود…

دلم گرفته با شما هام

کسی اینجا نیست؟

     چرا کسی صدای من و نمی شنوه

اهای یه لحظه هم به حرفای من گوش کنید

میدونم همتون میشنوین ولی نمیخواین که بفهمین درکم کنید

فکر کنم بهتره همیشه گوشه نشین سکوت تنهایی هام باشم

سلام بچه ها دلم امشب بدجور گرفته نمیدونم چرا خاطرات هرگز مارو ترک نمیکنن برعکس آدم های بی وفا...ادما زود خسته میشن ولی خاطرات همیشه موندگارن.

نمیدونم غصه ها درد ها رنج ها و خستگی ها کی میخوان مارو راحت بذارن!

این روزا اسمون دلم سیاه و تاریک شده وقتی چشمام و رو به آسمون میکنم حتی یه ستاره هم نیست که با چشمکش لبخند و به دلم هدیه بده...

فکر کنم حتی مهتابم با من قهر کرده...حس عجیبیه نگاهی به آسمون زندگی

امشب هم میگذره سیاهی آسمون کهکشان همچنان دست به سپیدی میده...آره زمان میگذره بدون هیچ توقفی...منم دنبال پرتوی نوری واسه دل تاریکم هستم!

به امید شبی پر ستاره و روزهایی روشن و زیباتر از دیروز

 

شیارهای لاجوردی ذهن

 

 

ودهکده ی کلبه های جنگلی.

براده  های زنگ زده ی خواب من درحنجره ی واژگون کاغذ.

رویای جنگل.

پل شیشه ای کودکانه به بلوغ ارغوانی پنجره.

ظهورچشمهای نیلی خدادرآمیزش آسمان ودریا.

حس شعری مبهم.

شاعری که شعرهایش درمن آبستن شد.

اوکه رفت بایدمیرفت.

آن که رفت پیش خدامقدس رفت.

آن که رفت سوی عشق تازه تربیهوده رفت.

لایق نبود.

آن که دل بست به دریای چشمهای من دل به سراب بست

وچه تشنه.

آن که رودخانه ی قلبم رافهمیددریایی شد.

شبهای آغشته به الکل.

آرامبخش.

مخدر.

اوکه رفت بایدمیرفت.

هرچندبیهوده.

هرچندهرز.

بایدمیرفت.

 

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند 

ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که،

    من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را

          تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ،

 قانون دنیا “تنهایی” من است 

       و “تنهایی” من قانون عشق است 

            و عشق ارمغان دلدادگیست

                  و این سرنوشت سادگیست...


خداحافظ...

آخرین کلامی که از تو شنیدم

و باز قصه‌ی تلخ جاده و آن راه بلند...

که تو را از خلوت من می ربود

آسمان می گریست

شیشه ها می گریستند

و من مبهوت رفتنت

در پس شیشه های مه آلود

بغض دردناکم را بلعیدم

دیوانه وار خندیدم

و تو را بدرقه کردم

با تو پیدا شده ام خسته ی راهم نکنی  

 

مست و شیدا شده ام باز تو زارم نکنی

گوش کن چشم مرا زاغه من چوب بزن !

باز این چشم مرا چشم براهت نکنی

تازه همراه تو و موج نگاهت شده ام

باز یک عمر مرا روزه ی نامت نکنی

همچو کابوس به چشمان توام خیره شدم

باز با چشم ترت غرق گناهم نکنی

باریا این رمضان نیز برفت

ای خدا ماه که شد باز رهایم نکنی

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!

 

خیلی دوسم داشت،
از چشمهاش می تونستم بفمم که متفاوت دوسم داره،
همیشه براش بودم،
هر وقت دلش می گرفت تلفن رو بر می داشت و بهم زنگ می زد،
کلی غر می زد،
می شنیدم و سعی می کردم حالش رو خوب کنم،
همیشه نگرانش بودم،

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!


لحاف را بکشم رویش!


دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم

ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم

ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو

ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو

تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم

وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم

عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم

ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم

ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم

ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم

ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده

راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده

خدا جون ... چرا اینطوری شدم .. فکر می کنم دارم اشتباه می کنم ... خدایا دیشب همه ی زندگیمو سپردم به خودت .... از این به هبعد دیگه هر چی تو بخوای ... فقط تو با من باش ...

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

ثانیه ها،روزها،ماهها،حقیرتراز انند که....

بهانه ای برای از یاد بردنت باشند.....


نظرات شما عزیزان:

ashk naz
ساعت10:18---26 تير 1392
سلام.وب قشنگی داری.خوشحال میشم به وبم سر بزنی.بالینک کردنم موافقم.یادت نرو ها به وبم سر بزن.بابای

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, ] [ 10:5 ] [ حامد رحمانیا ]
درباره وبلاگ

سلام دوستان حامد هستم از زنگارد امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد لطفا نظر یادتون نره...
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 57
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 288
بازدید کل : 113726
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1