هیچ کس تنهاییم را حس نکرد سایه ام امشب زه تنهایی مرا همراه نیست گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست.
| ||
|
جریمه بوسه غلط...
سهم من ازتو
خریدارم
میخوانم
وقتی قهوه ات تلخ باشد
تورا به بلندای امروز
دلتنگ که باشی ،
آدم دیگری میشوی
خشنتر.. عصبیتر.. کلافه تر و تلخ تر
و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ،
که دلـتنگ اش هستی...
بـه آن سـیـنــه پـهــن مــردانـه اتـــــــ نـیــاز دارم !
میدانی که دلم اسیرقلبت شده است
سرجنگ دارم
گاهی آدمها تورواحمق فرض میکنن
![]() دلم لک زده...!!!
برای یک عاشقانه ی آرام...!!! که بشینم روی پاهات...!!! بگذاری گله کنم...!!! از همه این کابوسهایی که چشم تورا دور دیده اند...!!! دلتنگی را بهانه کنم سرم را پنهان کنم در گودی گلویت...!!! تمام ریه ام را پر کنم از عطر مردانه ات...!!!
خدایا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟ من که فقط زمین خوردم ....
بــه سلامتـــــی اونـــی کــه بــرای داشتنـــش لازم نیــــست .... ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
خلوت نشین خاطر دیوانه ی منی
بیا قرار بگذاریم که . . .
اینجا...
آدم که نه! آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند! و جالب تر ! اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکند تا میزبان سیاهی دیگری باشد! شهر من اینجا نیست! اینجا... همه قار قار چهلمین کلاغ را دوست می دارند! و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد! شهر من اینجا نیست! اینجا... سبدهاشان پر است از تخم های تهمتی که غالبا "دو زرده" اند! من به دنبال دیارم هستم, شهر من اینجا نیست... شهر من گم شده است دلم می خواهد تنها توی خیالم پرواز کنم...
من هیچ نمی خواهم ... تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد آری تنها تو را می خواهم ...
دلم برات تنگ شده اما من... من میتونم این دوری رو تحمل کنم... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده... هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم... رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن... آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو، توی لحظه لحظه های من جاری هستی... آخه...تو، توی قلب منی...آره! تو قلب من... برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها... به یه چیز میرسم... به عشق و به تو... آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...
مثل باران های بی اجازه
وقت وبی وقت
درهوایم پراکنده ای
ومن بی هوا
ناگهان خیسم از تو!
می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟
روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی
و دستم را می گیری ...
و آرام زمزمه می کنی :
♥ دوستت دارم ♥
و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ...
آمده ای تا بمانی ...
دوستت دارم عشقم(a) عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی . …… دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم بی قرارم امشب...
دلم آغوشت را میخواهد تا در آن آرام و رام گوش کنم به صدای قلبت و زندگی کنم در هوای نفس هایت و عاشق تر شوم و نفس هایم به شماره بیفتند و بیقرار تر شوم... دلم میخواهد باز تو باشی و من همین و بس...! کی بود که با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت
د
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
یادداشت های سوخته ام را به همراه تمام ناگفته هایم… در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم… سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید… مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم… اما حیف.. بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود… در بطری باز مانده بود… دلم گرفته با شما هام کسی اینجا نیست؟ چرا کسی صدای من و نمی شنوه اهای یه لحظه هم به حرفای من گوش کنید میدونم همتون میشنوین ولی نمیخواین که بفهمین درکم کنید فکر کنم بهتره همیشه گوشه نشین سکوت تنهایی هام باشم سلام بچه ها دلم امشب بدجور گرفته نمیدونم چرا خاطرات هرگز مارو ترک نمیکنن برعکس آدم های بی وفا...ادما زود خسته میشن ولی خاطرات همیشه موندگارن. نمیدونم غصه ها درد ها رنج ها و خستگی ها کی میخوان مارو راحت بذارن! این روزا اسمون دلم سیاه و تاریک شده وقتی چشمام و رو به آسمون میکنم حتی یه ستاره هم نیست که با چشمکش لبخند و به دلم هدیه بده... فکر کنم حتی مهتابم با من قهر کرده...حس عجیبیه نگاهی به آسمون زندگی امشب هم میگذره سیاهی آسمون کهکشان همچنان دست به سپیدی میده...آره زمان میگذره بدون هیچ توقفی...منم دنبال پرتوی نوری واسه دل تاریکم هستم! به امید شبی پر ستاره و روزهایی روشن و زیباتر از دیروز
شیارهای لاجوردی ذهن
ودهکده ی کلبه های جنگلی. براده های زنگ زده ی خواب من درحنجره ی واژگون کاغذ. رویای جنگل. پل شیشه ای کودکانه به بلوغ ارغوانی پنجره. ظهورچشمهای نیلی خدادرآمیزش آسمان ودریا. حس شعری مبهم. شاعری که شعرهایش درمن آبستن شد. اوکه رفت بایدمیرفت. آن که رفت پیش خدامقدس رفت. آن که رفت سوی عشق تازه تربیهوده رفت. لایق نبود. آن که دل بست به دریای چشمهای من دل به سراب بست وچه تشنه. آن که رودخانه ی قلبم رافهمیددریایی شد. شبهای آغشته به الکل. آرامبخش. مخدر. اوکه رفت بایدمیرفت. هرچندبیهوده. هرچندهرز. بایدمیرفت.
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را برای بار دوم برایت باز گوید. چرا مرا شکستی ؟چرا؟ اشعاری برایت سرودم که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟ چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟ زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم. خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم. چرا این چنین شد/؟چرا؟ من که بودم؟ که هستم به کجا دارم می روم؟ ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا “تنهایی” من است و “تنهایی” من قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست...
خداحافظ... آخرین کلامی که از تو شنیدم و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند... که تو را از خلوت من می ربود آسمان می گریست شیشه ها می گریستند و من مبهوت رفتنت در پس شیشه های مه آلود بغض دردناکم را بلعیدم دیوانه وار خندیدم و تو را بدرقه کردم با تو پیدا شده ام خسته ی راهم نکنی
مست و شیدا شده ام باز تو زارم نکنی گوش کن چشم مرا زاغه من چوب بزن ! باز این چشم مرا چشم براهت نکنی تازه همراه تو و موج نگاهت شده ام باز یک عمر مرا روزه ی نامت نکنی همچو کابوس به چشمان توام خیره شدم باز با چشم ترت غرق گناهم نکنی باریا این رمضان نیز برفت ای خدا ماه که شد باز رهایم نکنی قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
خیلی دوسم داشت، گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم خدا جون ... چرا اینطوری شدم .. فکر می کنم دارم اشتباه می کنم ... خدایا دیشب همه ی زندگیمو سپردم به خودت .... از این به هبعد دیگه هر چی تو بخوای ... فقط تو با من باش ... پیداست هنوز شقایق نشدی ثانیه ها،روزها،ماهها،حقیرتراز انند که.... بهانه ای برای از یاد بردنت باشند..... نظرات شما عزیزان:
سلام.وب قشنگی داری.خوشحال میشم به وبم سر بزنی.بالینک کردنم موافقم.یادت نرو ها به وبم سر بزن.بابای
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin] |